دل کوچک زمینی ام تنگ است
ای کاش پهنای دلم به وسعت آسمان بود
ای کاش من انسان ،مستیم از شراب نبود
من جوانی را دیده ام که انگور خام مست ابدیش کرده بود.
تو می گویی آسمانیست نازنین؟
من کودکی را یافته ام ، به پای گلهای قالی اشک می ریخت
چرا که گلها را نباید له کرد، دوستشان باید داشت
دور دوریم،
فاصله هوش ما را برده است...
سالهاست ستارگانی در آسمان زمینیان مرده اند،
اما نورشان هنوز بر شبمان می تابد
ستارگان آسمانیند،می دانم
آخر ما دوریم، دور دور
فاصله هوش ما را برده است...
باید وقتم را به وقت آسمان تنظیم کنم،
نباید زمین اندیشه ام را مسخ کند
تو می دانی چرا آسمانیان بی کفشندو زمینیان کفش به پا؟!
دلیلش شاید این باشدکه زمین غربت ماست...
جای رفتن است و رفتن کفش می خواهد!!
نازنین نترس! آسمان آبی من،
چنان دور است و چنان نزدیک
چنان خطیر و چنان آرام
چنان خارج از ذهن و چنان عمیق در دل
من زمینی نیستم
اما هنوز دل کوچک زمینی ام تنگ است
باید تکانی دادش،
به لرزشی هراس ناتوانیم که فرو ریخت،
ترک غربت، آسمانیم خواهد کرد...!!!
متولد85(سه شنبه 86 مرداد 16 ساعت 8:0 صبح )
دیدگاههای دیگران () |